مثنوی معنوی/قصهی آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و
یک زنی آمد به پیش مرتضی: گفت شد بر ناودان طفلی مرا گرش میخوانم نمیآید به دست: ور هلم ترسم که افتد او به پست نیست عاقل تا که دریابد چون ما: گر بگویم کز خطر سوی من آ هم اشارت را نمیداند به دست